خلاصه ی اولین قسمت ماه عسل 92 در ادامه ی مطلب..
سلام..میتونید خلاصه ی نوشتاری اولین قسمت ماه عسل 92 رو در ادامه ی مطلب بخونید..این خلاصه به قلم خانم حورا طاهری هستش..ممنونم از ایشون..ماندگار باشید..
انتظار یک سالمون امروز، در اولین روز ماه رمضون تموم شد و یک هیجان که می دونم هممون حسش کردیم توی وجودمون دیده می شد.قطعا همه از ساعت 7 پای تلویزیون منتظر بودید و تک تک تبلیغ هایی که بخش می شد استرسمون رو بیشتر می کردو در آخر.. . با دیدن یک نماهنگ زیبا که ارم خشکل ماه عسل زیبا ترش می کرد باعث می شد یه کم آروم تر بشیم…. تموم که شد با یک لبخند چشم !دوختیم به دکور و احسان علیخانی که دعای فرج رو خوند و سلام کرد به روی ماه ماه عسلی ها… با همون لحن خاص و ماه عسلی
|
**********************************************************************************
به نام خدای ماه عسل
قسمت دوم:
در پلاتوی اول،آقای علیخانی دعای فرج رو خوندند و سلام و احوال پرسی کردند. بعد هم بسیار بسیار تشکر کردند از همه ی کسانی که با تیز بینی و دقت نظرشون به افتتاحیه ی ماه عسل محبت داشتند.(( افتتاحیه ای که در اون قرار شد قلبامون به هم گره بخوره و یار و همسفر هم بشیم تا این ماهو به پایان برسونیم)) بعد هم گفتن خودشون و همکارانشون تمام تلاششون رو کردند تا با تجربیات گذشته و استفاده از نظریات و نگاه ها و پیشنهاد های مخاطبین بهترین اتفاق ها در ماه عسل امسال بیفته. هم چنین تاکید کردند(( میدونم عیب و ایراد در روز اول خیلی طبیعیه خیلی و اصلا هم چیز عجیبی نیست برای همین خواهش می کنم بعضی ها چشماشونو خیلی گرد نکنن. اما همین که این سعادت نصیبمون شده که خبردار جلوی شما بایستیم و بگیم ماهتون عسل،نماز و روزه اتون قبول و تو این نفس های قیمتی کنار شما باشیم یه دنیا برای ما ارزش داره. امروز تقریبا با فرم و ماهیت و شاکله ی برنامه ی ما بیشتر آشنا می شید. اتفاق پیچیده و عجیبی هم نیست برای این که زمان و باکس نزدیک شدن به زمان مقدس اذان اون هم از مدل ماه رمضان فضاش طوریه که حالا این که خیلی فرم و ماهیت برنامه ی ما و ریتمش تغییر کنه یاخیلی سریع بشه شاید چیز چندان خوشایندی نباشه)) بعد هم گفتن(( ماه عسل تنها شعارش شنیدن قصه ی ادم هاست و تو آنونسمونم گفتیم نه آدم هایی از دل افسانه ها. ادم هایی که واسه همین سرزمین اند. آدم های دور و برمون ...آدم هایی که گاهی خیلی ساده از کنارشون رد می شیم. بعد هم تیتراز ابتدایی برنامه با صدای فرزاد فرزین پخش شد:
نشستم هواتو نفس می کشم/ یه چند وقتیه حال من بهتره
دارم راه می افتم ببینم تهش/منو این هوات تا کجا میبره
دارم راه می افتم ببینم تورو/ تویی رو که یه عمره راهی شدی
مگه می شه رد شد نگاهت نکرد/ ببین توی آینه چه ماهی شدی
هوایی رو که تو نفس می کشی/ دارم راه میرم بغل می کنم
تو با من بمون تا ته این سفر/ من این ماهو ماه عسل می کنم
هوایی رو که تو نفس می کشی/ دارم راه میرم بغل می کنم
تو با من بمون تا ته این سفر/ من این ماهو ماه عسل می کنم
همه زندگیمو بگیری ازم/ بازم پای عشق تو وای می ایستم
یه ادم تو دنیا نشونم بده/بتونه بگه عاشقت نیستم
همه عمر، من سجده کردم به تو/ من از حسرت غیر تو خالی ام
هنوزم زمان پرستیدنه/ برام هیچ فرقی نداره کی ام
هوایی رو که تو نفس می کشی/ دارم راه میرم بغل می کنم
تو با من بمون تا ته این سفر/ من این ماهو ماه عسل می کنم
هوایی رو که تو نفس می کشی/ دارم راه میرم بغل می کنم
تو با من بمون تا ته این سفر/ من این ماهو ماه عسل می کنم
بعد از تیتراژ و آرزوی آقای علیخانی برای همه مون مبنی بر رسیدن به یه حال خوب ایشون با توجه به پنجشنبه بودن یادی از ماه عسلی هایی کردند که تو این سال ها از دست دادیم مانند خانم غزل ابوالفتحی ، بابک معصومی،خانم لوچیانا و میلاد پیغمبری. و خواستند که همز مان و دریک لحظه تمام چندین میلیون ببیننده ی ماه عسل صلواتی نثار روح این عزیزان کنند. سپس آقای علیخانی از همه به خصوص جوون تر ها و شیطون ترها وهمین طور پدر ها خواستند برنامه ی امروز رو با دقت ببینند. هم چنین اضافه کردند(( امسال من خیلی رو این تاکید دارم که زود قضاوت نکنیم. شما نمی تونید برنامه ی مارو ناقص نگاه کنید یعنی اگر یه قسمتی رو دیدید حتما باید قسمت دوم رو هم ببینید چون ممکنه نقاط عطف و مشترک زیادی باهم داشته باشن. بنابراین باید کامل تماشاش کنید..البته لطفا..)) باورود آقای علیخانی به صحنه ماه عسل و سلام و عیلک کردن با آقای صفرزاده مهمان برنامه گپ و گفتشون آغاز شد. مهمون امروز آقای شیک و خوش لباسی به نام پدرام صفرزاده 38 ساله متولد تهران و فرزند ارشد خانواده بود که دریک خانواده ی تحصیل کرده و تا حدی متمول متولد شده بود. اما به دلیل مصرف پدرش از مواد مخدر زندگی خانوادگی آن ها 9 سال بیشتر دوام نداشت و سرانجام با تمام تلاش های مادر خانواده برای ترک دادن همسرش، در 8 سالگیه پدرام با وجود خواهر کوچکترش که هردو ثمره ی یک ازدواج بدون عشق و ناآگاهانه بودند والدینش از هم جدا شدند. آقای صفرزاده که از بچگی شاهد مصرف مواد توسط پدرش بوده و در 6 سالگی حتی وسایل مورد نیاز او را برای مصرف اماده میکرده در حالی که هیچ خبری از پدرش نداشته وارد دانشگاه یکی از شهرستان ها می شود. اما او هم که دچار اعتیاد شده بود در سال دوم دانشگاه به دلیل استفاده از مواد مجبور به کارتن خوابی می شود. که البته قبل از کارتن خوابی پدرش را پیدا می کند و با هم به مصرف مواد ادامه میدهند. در آن مدت هم پدر و هم مادرش دوباره ازدواج کرده بودند که البته سرانجام این ازدواج هم برای پدرش چیزی جز یک فرزند و جدایی نبوده. اوضاع او و پدرش روز به روز بدتر می شد تا جایی که برای تامین هزینه ی مواد علاوه بر کارتن خوابی باهم به دزدی و خرید و فروش مواد مخدر رو اوردند و حتی با نقشه ای خود را جلوی ماشین ها می انداختند و از آن ها پول می گرفتند و بالاخره این کارها منجر به این می شود که مادر پدرام صفرزاده اسم او را از شناسنامه اش پاک می کند و می گوید چنین پسری ندارد.
آقای علیخانی از او پرسید)): آدم کی پیر می شه؟)) و او گفت(( زمانی که نامید بشی احساس پیری می کنی. یه موقعی هست که انسان تو سن 80 سالگی خب سنش میره بالا و احساس کهولت می کنه از نظر فیزیکی. ولی یه موقعی هست که شما در 20 سالگی هم ممکنه احساس پیری کنی. از لحاظ فیزیکی شما جوونی ولی روحت انقدر خسته است ...انقدر ناامیدی...انقدر مسایل زندگی رو تیره و تار می بینی که احساس پیری می کنی.)). نکته ی قابل تحسین در آقای صفرزاده مسوولیت پذیریش در برابر اشتباهاتش بود که با وجود تقصیر های پدرش در زندگی او... او هم چنان خود را مقصر اصلی میدانست و می گفت هیچ گاه نسبت به پدرم...کسی که اسمش در شناسنامه ی من به عنوان پدر هست احساس تنفر نکردم. در خلال این برنامه کلیپی پخش شد از یکی از مهمان های سال قبل به نام اکبر که یک موسه به نام سرای امید راه اندازی کرده و کارتن خواب هایی که خودشون مایل باشن رو دوباره به زندگی عادی برمیگرداند. بعد از پخش کلیپ پدرام گفت دوبار به خاطر زیاده روی در مصرف مواد اوردز کرده اما خدا نجاتش داده. در ادامه آقای علیخانی از آقای صفرزاده پرسید(( پدرام بابای تو چی نداشت؟)) و آقای صفرزاده گفت(( عشق)) اقای علیخانی(( یعنی عاشق شماهانبود؟ عاشق مادرت...عاشق تو ... عاشق زندگی.)) پدرام(( بله..یکی عشق و نگاه عاشقانه به زندگی نداشت و یکی هم این که من فکر می کنم خدا در زندگیش وجود نداشت...به جایی وصل نبود. اگه کسی خدا تو زندگیش باشه ...یه باوری.. اعتقادی تو وجودش باشه...هیچ موقع به خودش اجازه نمیده به دیگران اسیب برسونه.)) و آقای علیخانی گفتند)):بابای تو یکی از شاخصه های نداشته ی زندگیش قطعا مسؤلیته. ذات یک پدر مسؤلیته...ذات یک مرد مسؤلیته. تو تقسیم بندی های مختلفی که رخ میده و یک اشتباهی که انجام می شه اینه که خانواده پدر و مادر رو باهم می خواد. من نمی فهمم این که می گن مادری که پدری می کنه یعنی چی...نمی شه... چون اگر مادری بخواد پدری کنه زنانه گیش رو از دست میده ...جذابیت مادرانه اش رو از دست میده. مادر سقفه و پدر ستون خونه است. بچه اعتماد به نفسشو از پدرش میگیره مخصوصا پسر و عزت نفسشو از مادرش. اصن مگه می شه کسی جای دیگری رو بتونه پر کنه؟ یا همون حسو همون عشقو بتونه بده؟ یه مشکل بزرگی هم که وجود داره اینه که بچه های دوره و زمونه ی ما کمتر دارن پدر می بینن. توخونه که نمی بینن و پدر مدام سرکاره. البته فارغ از مسائل اقتصادی و دوشیفته کارکردن و این صحبت ها که اونم سرجای خودش و ما می فهمیم اما کمتر بچه هاشونو می بینن. بچه رو تو همون سن کم میذارن مهد کودک که تازه همون جام خانم ها دارن کار می کنن. یعنی بچه اصلا مرد کم تر می بینه تو زندگیش بعد میاییم آسیب شناسی می کنیم که چرا پسرای مملکتمون شبیه دخترا شدن؟ چرا نازک نارنجی شدن؟ چرا مرد بار نمیان؟ چرا کیسه ی برنج بلند نمی کنن؟ خب بابا جون ندیدن. پدر استخوونه و مادر عضله و این دو باید در کنار هم باشن)) بعد هم آگهی ها پخش شد و دوباره آقای علیخانی خطاب به همه ی جوون ها گفتند(( یه چیزی رم بگما. اگه بابات خیلی موس بلوتوثی رو تشخیص نمیده و خیلی از اینترنت سردر نمیاره و مثل شماها تو این ماجراها استاد نیست و یه جاهایی ممکنه تو پوزخندم بزنی به حرفاش. اگه میاد تو اتاق و میگه این موس بلوتوثی رو هنوز نخریده سیمشو کندی, خنده ات میگیره یا خیلی حرفای دیگه. اگه می گه دانلود نکن پول برق و تلفن زیاد میاد. میدونی چرا؟ یکی از دلایلش اینه که اون روزهای زیادی زندگیشو صرف کاری کرده که دوست نداشته و اونو ادامه داده برای این که تو کاری که دوست داری بکنی. درک این خیلی راحته...درک این برای من و تو که ادعای به روز بودن و فهیم بودن می کنیم خیلی ساده است...باید بفهمیمش دیگه... و این فاصله طبیعی هم هست. همون طور که توقعاتمون رو طبق طبق تقدیم پدر ها می کنیم از این ورم باید خیلی حواسمون جمع باشه.)) بنا بر گفته ی آقای صفرزاده یک شب که ایشون وضعیت نامناسبی هم داشتن یکی ایشون رو در میدان آزادی می بینه و باهاشون حرف میزنه و برگشتن به زندگی عادی هم از نتایج آشنایی با همون فرد بوده. بعد هم کلیپی از مهمان بعدی برنامه پخش شد که یک پیرمرد مهربان و زحمت کش با دستای فلزی بود و آبمیوه گیری داشت و 5 فرزند خودش را با همان 30 سال آبمیوه فروشی به خانه ی بخت فرستاده بود. بعد از پخش این قسمت آقای علیخانی گفتند به تمام مهمانان دیروز و امروز برنامه از طرف موسسه ی ثامن الحجج مبلغی تقدیم می شود. دو مهمان بعدی پسران آقای شکوهی همان مرد زحمت کش بودند که از وجود پدرشان خداراشکر و به او افتخار میکردند و می گفتند هیچ گاه به خاطر دستان پدرشان خجالت زده نبوده اند و باعث نشده در زندگی هیچ کمبودی راحس کنند. آقای شکوهی هم گفتند یک ساله بودند که به علت سوختگی دست هایشان را از دست دادند و باعث شده این دست های فلزی همراه همیشگی ایشون باشن. آقای علیخانی به پسران آقای شکوهی گفت اگر بعد از سی سال که پدرتون براتون زحمت کشیده و نون حلال در اورده بخواید یه نکته بهش بگید چی می گید؟ و اون ها گفتند فقط می تونیم دستاشونو ببوسیم و هردو دستان فلزی و سرد اما گرم از عشق پدرشون رو بوسیدند. بعدهم با خروج آقای علیخانی از صحنه ی برنامه و خداحافظی ایشون تیتراژ پایانی با صدای مهدی یراحی پخش شد
:
هرجور می تونی بمون/ من با تو سازش می کنم
هربار می گفتم نرو/ این بار خواهش می کنم
با زخم تنها تر شدن/ محتاج تسکینم نکن
تنها تر از من نیستی/ تنها تر از اینم نکن
با گریه های هرشبم/ دنبال مرهم نیستم
این بار بشکن بغضمو/ فکر غرورم نیستم
کی گفته این خواهش منو/ تو چشم تو کم می کنه
این التماس آخرم/ خیلی بزرگم می کنه
باور نکن راضی بشم/ چون دوستت دارم بری
انقدر درها رو وا نکن/ من که نمیذارم بری
یک عمر من پرپر زدم/ چون درد دوری کم نبود
اینا که می گم یک شب از/ چیزی که حس کردم نبود
با گریه های هر شبم/ دنبال مرهم نیستم
این بار بشکن بغضمو/ فکر غرورم نیستم
کی گفته این خواهش منو/ تو چشم تو کم می کنه
این التماس آخرم/ خیلی بزرگم می کنه
ماهتون عسل
sayeh
سلام..میتونید خلاصه ی نوشتاری قسمت سوم ماه عسل 92 رو در ادامه ی مطلب اینبار از قلم خانم سایه و شدا و مهشید غلامی بخونید..ممنونم از زحمتهاشون..
این متن خانم شیدا..
به نام یگانه مانا
ایستگاه سوم
بسم الله الرحمن ارحیم
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ
صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ
وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً
حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.
رب صل علی محمدوآله محمد
...
سلام به روی ماهتون...چطورین؟خوبین؟مبارکتون باشه...قبول باشه...گوشت به تنتون ایشالا این نفس هااین لحظه هاواین حال ها..خوب وخوش وخرم سخت ودردورنج واین تلخی هاش دیگه حالا تقسیم بندی هامال هممونه...بعضیااین روزاخیلی آرومترن...خیلی آهسته ترن...بعضیااین روزا به برخی ازاتفاقات ایام وماه های دیگه سال لبخندمیزنن وحتی مسخره شون میکنن که چ کردند وچه تلاش بیهوده ای برای بدست آوردن چیزایی که کردن که اصلا ارزششونداشته...آقای علیخانی شروع کردن به تشکرکردن ازکسایی که تواین روزا به دلایلی روزه نمیگرنداماهوای روزه دارهارودارن...کسایی که آداب ماه رمضون حفظ میکنن..
توی ماهی که قراره یه ذره باخودمون صادق ترباشیم..آینه درآینه نگاه بکنیم به دنیا...شفاف ترباشیم باخودمون...قراره مشق کنیم...حداقل اگه بتونیم ازاین ماه باروبندیلمون جمع کنیم وآهسته آهسته واردماه های دیگه بشیم وسالی ام که درپیش رو داریم تابرسیم به ماه رمضون بعدی این تمرینوباخودمون ببریم...چ عالیه دممون گرم..اگرم نه حداقل بااین مشقه خوش باشیم..ودوباره تشکرکردن ارکسایی که اگراین حال وخوش وخرموخودشونم بدست نمیارندسعی میکنن توحال خوش دیگران شریک بشن..
وحرف هایی که هرشب میزنن امابازم واسمون شیرین ودوست داشتنیه...وهمچنین م3هرشب میگن:نگاه های شما گوشه قلبمونه واگه شمانباشین ماه عسل92هسچ رنگ وبویی نخواهدداشت...
وتیتراژاول باصدای فرزادفرزین عزیز:
نشستم هواتو نفس
یه چند وقتیه حال من بهتره
دارم راه میفتم ببینم تهش
منو این هوا تا کجا میبره
دارم راه میفتم ببینم تو رو
تویی رو که یه عمره راهی شدی
مگه میشه رد شد نگاهت نکرد
ببین توی آینه چه ماهی شدی
هوایی رو که تو نفس میکشی
دارم راه میرم بغل میکنم
تو با من بمون تا ته این سفر
من این ماهو ماه عسل میکنم
هوایی رو که تو نفس میکشی
دارم راه میرم بغل میکنم
تو با من بمون تا ته این سفر
من این ماهو ماه عسل میکنم
همه زندگیمو بگیری ازم
بازم پای عشقه تو وا میستم
یه آدم تو دنیا نشونم بده
بتونه بگه عاشقت نیستم
همه عمر من سجده کردم به تو
من از حسرت غیر تو خالیم
هنوزم زمان پرستیدنت
برام هیچ فرقی نداره کیم
هوایی رو که تو نفس میکشی
دارم راه میرم بغل میکنم
تو با من بمون تا ته این سفر
من این ماهو ماه عسل میکنم
هوایی رو که تو نفس میکشی
دارم راه میرم بغل میکنم
تو با من بمون تا ته این سفر
من این ماهو ماه عسل میکنم
چندنکته ازماه عسل دیشب رویادآورشدن...اینکه:مهمونای دیشبمون خیلی دوست داشتنی بودن وبدلیل کمبودوقت نشدتاپایان قصه هاشون ماهمراهشون باشیم وآخرقصه شون نگفتن...ناقص موندمخصوصا پیمان صفرزاده...ازدغدغه هاش گفت...لزدرداش گفت..اماازاونجایی که خوب شدهقصه اش...وزندگی شیرین میشودصحبت نکردیم تاتوضیح بده وبرای همین مانندماه عسل سالهای قبل یه کلیپی روازشبای قبل پخش میکنیم..ودرواقع سوالهایی که نشدبپرسیم وکنکاش میکنیم...چون خیلی واکنش داشتیم ازاینکه الان این آدم چیکارمیکنه و...همچنین ازپدرام خواهش کردم برای یه روزی م3عیدفطراگردرقیدحیاط بودیم به همراه اون ناجی مهمون برناممون باشن..این یه مطلب!ومطلب دوم آقای شکوهی که تشریف آوردن باپسراشون که کنارکوچه ملت آبمیوه گیری دارندوخرج 5بچه وعروس ودامادشون ونوه دارن ازهمین راهه...وگیرایی روبهشون میدن بابت مکانی که کاسبی میکنن وحال ایشون یه مقدارمسن هستن...من خواهش میکنم کسایی که ازاون محل عبورمیکنن و...کمکشون کنن چون میدونیم دوسشوندارن...اماماجرای سوم(اینجاروخووووب گوش بدید...مسائلی که دیشبم زیاد روش مانور دادن بعضیا...)که پوست ازسرمنودوستام کندن...میخوام راست وحسینی براتون بگم...دیروزمابه جهت بدو بدو هامون ورسیدیم ولباس ها..منتهایه واکنش هایی داشتن که یه کم برامون غیرمنتظره بود..برای همین رفتیم نواربرنامه رودیدیم ومتوجه شدیم کاملا حق دارین..دیروزیه شلواربادمجونی خاکی مادرمرده ماتنمون کردیم...نمیخوام مبسوت بگم...ماشرایطی که اینجا ساختیم کنسانتش خیلی بالاس..سیاه خیلی سیاهه سفیدخیلی سفیده..حالا بخاطرنور لنزی که داریم ویه سری رنگاتقویت میشه توش ومنم کاملا درجریانم وتوی نفسهایی که توی ماه عسل کشیدیم واینوخودم خوب میدونم ومیدونم که عروسی وعقدو...نمیرم...مطمئن باشیدکه من شلوارقرمز پام نمیکنم...بهتون حق میدم ومنم هیچ توجیهی ندارم دربرابرچشمن شماوبایدکارخوب بکنیم و..عذرخواهی میکنم...وتشکرازاسپانسرشون...وبعدکلیپی ازدیشب پخش شد وسوالاروپرسیدن..فقط آقای حسین شکوهی ناراحت ازاینکه حرفاشون تمام نشده و..مشکلشون این بود:تابستون توی گرما...زمستون توی سرماو..کارکوچیکی برامون بکنن مقامات بالا...بخاطربغضشون راحت نمیتونستن حرف بزنن...واظهارخرسندی ازبرنامه کردن...پسرشون ازپدرشون ومادرشون تعریف کردن وگفتن:نیومدیم که بهمون ترحم کنن و..مادرم هم به سبب خجالتی بودن نیومدن...وافتخارکردن به پدرشون..وبهترین میدونستن...آقاپیمان درباره ی آقای شکوهی گفتن:متوجه شدم که اگه یه روزی ازدواج بکنم وصاحب اولادبشم بایدباعشق بهشون نگاه کنم..باعشق به زندگی نگاه کنم واینجوریموفق باشم..آقای پیوندی ازپسرآقای شکوهی خواستن لوح ماه عسل وتقدیم پدربزرگو